شعر کده
 
چه  حالی می کند درویش چشمان سحر خیزت

تو  مولانای ما خواهی شد و ما شمس تبریزت

 چه منعی دارد این افسانه در بازار دلجویان

چه  افسوسی برانگیزد لبان مست پرهیزت

چه دف هایی که می آشوبی از تکرار دستانت

چه ساغر ها که سرشارند از گلبانگ لبریزت

غزل با ماست، با آیات منثور خراسانی

فدای سوره های نثر ما شطح غزل خیزت

اگر  نیلوفری از نغمه های بی لبت می رُست

چه ها می شد! چه ها؟ وقف  کرامات دل انگیزت....

محمد رمضانی فرخانی


[ سه شنبه 92/5/29 ] [ 1:4 عصر ] [ محمدمحمدی ]
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
آرشیو مطالب
لینک های ویژه
امکانات وب