شعر کده | ||
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود که به بازار تو کاری نگشود از هنرم سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم شهریار [ سه شنبه 92/5/29 ] [ 1:1 عصر ] [ محمدمحمدی ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Published Themes By : Tempdownload.com ] |