شعر کده
 

ناگاه عشق، عشق نه، چیزی عجیب تر

چیزی شبیه زلزله اما، مهیب تر

 

چیزی غریب مثل نگاه کبوتران


یا مثل چشم های تو ،حتی غریب تر

 

تقسیم شد نگاه تو و بی نصیب ماند


چشمی که نیست چشمی از او بی نصیب تر

 

رفتم میان باغ اساطیری گناه

 

در جست و جوی میوه ای از سیب، سیب تر

 

تنها همین، همین که بگویم نیافتم


از چشم های روشن تو دلفریب‌تر

 

با دست های سوخته باز آمدم ولی


عاشق تر و حریص تر و ناشکیب تر

 

اینک منم غریق تماشای لحظه ها


با چشمی از کبوتر و باران، نجیب تر


[ سه شنبه 92/5/29 ] [ 12:59 عصر ] [ محمدمحمدی ]

با همه ی بی سر و سامانی ام


باز به دنبال پریشانی ام


طاقت فرسودگی ام هیچ نیست


در پی ویران شدنی آنی ام


دلخوش گرمای کسی نیستم


آمده ام تا تو بسوزانی ام


آمده ام با عطش سال ها

 

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

 

ماهی برگشته ز دریا شدم

 

تا که بگیری و بمیرانی ام

 

خوبترین حادثه می دانمت

 

خوبترین حادثه می دانی ام؟

 

حرف بزن ابر مرا باز کن

 

دیر زمانی است که بارانی ام

 

حرف بزن حرف بزن سالهاست

 

تشنه ی یک صحبت طولانی ام

 

ها به کجا می کشیم خوب من؟

 

ها نکشانی به پشیمانیم

 


[ سه شنبه 92/5/29 ] [ 12:58 عصر ] [ محمدمحمدی ]

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...

 

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

 


[ سه شنبه 92/5/29 ] [ 12:39 عصر ] [ محمدمحمدی ]
<      1   2      
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
آرشیو مطالب
لینک های ویژه
امکانات وب